BeyondDeath

مرگ، آغاز تاریکی خورشیدهاست...

BeyondDeath

مرگ، آغاز تاریکی خورشیدهاست...

Sin after Sin

دستهایم پر از گناه...

پاهایم پر از گناه...

زبانم پر از گناه...

و حتی چشمهایم...

و به احترام سیاهی چشمانت سیاه پوشیدم در سوگِ چشمانت...

و نالیدم...

از خدا عمری دراز می خواهم...

آنقدر دراز که زمان در برابر گناهانم کم نیاورد...

آنقدر دراز که زمان کافی برای تاوان گناهانم داشته باشم...

و نالیدم...

Sleepless

آخرین باری که راحت خوابیدم کمی کمتر از نوزده سال سن داشتم...

پس از آن گناه چشمانم را بست تا خواب به آنها راه نیابد...

نوزده سال شاید سن زیادی برای آخرین خواب راحت زندگی نباشد...

شاید...

Empathy's Greed

Heal me...
and forgive my past...
Memories show me the dark...

Bleed with me...
to forgive my sins...
Set me free...
I need this to END...

Wish

- میدونی چه آرزویی میکردم؟

آرزوم بود بمیری و دستم بهت نرسه...

نه اینکه باشی و دستم بهت نرسه...


+ چقد دوس دارم بمیرم...

فقط واسه اینکه به آرزوت برسی...

نه هیچ چیز دیگه...

Unlucky

شاید من انقد خوش شانس نباشم که تو این شهر بزرگ فقط یه بار دیگه اتفاقی ببینمت...

ولی امیدوارم تو انقد بدشانس باشی که تو این شهر بزرگ یه بار دیگه اتفاقی منو ببینی...