همینطور صاف و بی تفاوت بنشین و نگاه کن
حرف هم نزن حتی
بگذار تمام آسمان را طاق باز دراز بکشم و پرواز کنم
بگذار تا آخر دنیا به بیراهه های افیونی نقب بزنم
بگذار تا ابد فرار کنم
از تو که هستی
از تو که وجود داری
از تو که واقعیتی
بگذار خانه ای بسازم که تا خدا بالا برود
هرچند که روی آب بنا شده باشد
بگذار برای یک بار هم که شده پرواز کنم
مهم نیست این پرواز ریشه در قبر داشته باشد
من فقط یک تکه کوچک از آسمان را نیاز دارم
هرچند سیاه...