از ظاهری بودن این عدالت... از اینکه به ظاهر خودمون مسئول کارامون هستیم ولی عملا تصمیماتی که می گیریم تو شرایطی گرفته میشه که ما به وجودش نیاوردیم... و در نهایت نمیتونی اعتراضی داشته باشی، چون خودت تصمیم گرفتی!
مثلا داستانایی که هر روز باهاشون زندگی می کنیم! مثلا داستان فیلمی مثل من مادر هستم! مثلا داستان مشد حسن تو عزاداران بیل ساعدی یا همون فیلم گاو! و خیلی مثلا های دیگه! یه جور محکومیت!
تو برو از خدا بترس
چشم!
عدالت خدا خیلی ظریف/ لطیف و دقیقه
آها...
اتفاقا همین ظرافتش ترسناکه...
در این دادگاه عدالتی وجود ندارد
همه محکومند
وجود داره...
خوبم وجود داره...
انقد خوب که همه محکومند...
از بی عدالتیت هم!
دقیقا!
ولی نه به این صراحت...
بی عدالتی خدا به طرز ظریفی تو یه پوسته از عدالت جاگیر شده...
از چیش میترسی دقیقن؟
از ظاهری بودن این عدالت...
از اینکه به ظاهر خودمون مسئول کارامون هستیم
ولی عملا تصمیماتی که می گیریم تو شرایطی گرفته میشه که ما به وجودش نیاوردیم...
و در نهایت نمیتونی اعتراضی داشته باشی، چون خودت تصمیم گرفتی!
مثلن؟
مثلا داستانایی که هر روز باهاشون زندگی می کنیم!
مثلا داستان فیلمی مثل من مادر هستم!
مثلا داستان مشد حسن تو عزاداران بیل ساعدی یا همون فیلم گاو!
و خیلی مثلا های دیگه!
یه جور محکومیت!
عشق من
میشه لدفن عوض کنی قالبتو؟
نه!
خوشحالم که می بینم به ساعدی استناد میکنی! :))
مقام هدایت بالاتر از این حرفاست که تا حد استناد کردن بهش بیاریمش پایین!
یهو دیدی یه چیزی نوشتم تلمیح داشت به قصه زندگی و مرگ صادق خان تعجب نکن :))
بالاخره این بت هدایتت یه روز میشکنه. اون روزه که به عقل بیای! :))
فرض محال که بشکنه و به عقل بیام، چرا فک میکنی اون روز ساعدی میشه بتم؟ :))
و من در آغوش عدالتش آرامم
ترس!!!!
آرامش vs ترس!!!
اشکالی نداره عشقم..
فقط خیلی سخته خوندن پستات بدون لپ تاپ با این قالب.
نمیدونم چرا خودم مشکل زیادی ندارم
یکم سخت هس ولی نه خیلی
میتونی متن رو سلکت کنی راحت تر خونده میشه
همینکارو میکنم عشقم..
خوبه...
عدالت ترس هم داره واقعن.
ترس داره...