BeyondDeath

مرگ، آغاز تاریکی خورشیدهاست...

BeyondDeath

مرگ، آغاز تاریکی خورشیدهاست...

Shadows

پاهایم روی سایه ام می سُرند

سایه هایی که روی سنگ فرش کف خیابان می رقصند

همگی بر خود می لرزند از سرمای بدنها

هیچکس نمی داند سایه ها چقدر از نور می ترسند

و از جسمی که خود را از شر نور پشت آن پنهان کرده اند

سایه ها سرگشته ترین موجودات روی زمین اند

Woman

درز لای موزاییکهای پیاده رو جای مناسبی بود برای اینکه باهم بخوابیم، زن زندگی ام!

زن رویاهایم!

تمام زنانگیت را یک جا می بلعم تا بوی خون بگیرد خس خس سینه ام، تمام زنانگیت را، بهترین زن دنیا!

زن آسمانی ام!

زنانگی خدا تو را بر سر من بارید به هنگام عادات ماهیانه اش، زن افسانه ای من!

زن الهی من!

باران!